گام به گام نگارش سال هفتم درس هشتم

‎‎پنجشنبه, ۲۸ اسفند ‎۱۳۹۹

گام به گام نگارش سال هفتم درس هشتم

 روشی برای نوشتن دربارة موضوع های ذهنی 



 

فعالیت نگارشی صفحه 91 

 
ابتدا موضوعی برای متن زیر تعیین کنید، سپس برای هر بخش، پرسش هایی مناسب، طرح کنید.
 

موضوع :

 

انسان شجاع

 

پرسش ها :

 

شجاعت یعنی چه ؟

 

شجاع چه کسی است ؟

 

شجاعت چند نوع است ؟

 

شجاعت بر انسان چه اثر هایی میگذارد ؟

 

 


 

پاسخ صفحه 92 

 

برای موضوع فداکاری ، پرسشهایی طرح کنید و بر اساس آن، متنی بنویسید.

 

پرسش ها :

 

فداکار به چه کسی گفته می شود؟
 

مضایا و معایب فداکاری چیست؟
 

چرا باید فداکاری کنیم؟
 

در چه مواقعی فداکاری لازم است؟

 

پاسخ ها :
 

وقتی می گویم فلانی فداکار است در واقع سعی در سخن گفتن از چه چیز داریم؟ از دوستی؟ از رفاقت؟ از

همدلی؟ خیر! وقتی میگویم فداکار، منظورمان دقیقا به شخصی است که از خود گذشته و مارا اولویت و جلو تر

از حتی خودش قرار داده است، از خود زده و به ما افزوده است، ما را از خودش نیز با ارزش تر دانسته و بهترین

ها را برای ما می خواهد.
 

اما، فداکاری همیشه نیز کار مناسب و پسندیده ای نیست، اول باید بنگری که در حال فداکاری در راه چه کسی

هستی، آیا ارزشش را دارد؟ آیا پاسخ خوبی هایت را با خوبی می دهد و یا دستی رد به سینه ات می زند!

سپس، باید ببینیم فداکاری هایمان در چه راهی هست، آیا در آن زمان کار درست و مناسبی است؟ شاید این

فداکاری زندگی خودمان را مخطل کند، باید حواسمان را شیش دنگ جمع کنیم که فداکاری در راهی لازم است

که آن شخص، شکرگذار ما بوده و بعد از کاری که کردیم، با روی خوش از ما استقبال و تشکر کرده و در راه

جبران آن باشد، نه او که جواب کمک ها و فداکاری هایمان را با چشم غره هایی غلیظ و و رویی حق به جانب

بدهد.

 

 


 

 درست نویسی صفحه 94 

 

جمله های زیر را ویرایش کنید:

 

گفتن و نوشتن جدا از هم نیستن .

 

گفتن و نوشتن جدا از هم نیستند .

 

آنها هم برای خودشان عقیده هایی داشتن .

 

آنها هم برای خودشان عقیده هایی داشتند .

 

 


 

 حکایت نگاری صفحه 95 

 

 حکایت زیر را به نثر ساده امروزی، بازنویسی کنید.

 

روزی روزگاری شخصی شترش را گم کرد.قسم خورد که اگر شترش پیدا شود آنرا به قیمت یک درهم میفروشد‌

طولی نکشید که شترش را پیدا کرد. بعد از پیدا کردن شتر از قسمی که خورده بود پشیمان شد اما از طرفی

نمیخواست زیر قسمش بزند..فکری به ذهنش رسید‌. گربه ای را در کنار شتر قرار داد و فریاد زد شتر را یک

درهم و گربه را صد درهم میفروشم.. گربه و شتر را باهم میفروشم.. چی کسی میخرد؟؟ شخصی که در آن

نزدیکی بود و صدای مرد را شنید گفت شتر ارزان است اگر گربه در کنارش نبود.

 

نظرات (۰)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
Arrow دانلود اپلیکیشن