گام به گام نگارش سال نهم درس هشتم

‎‎جمعه, ۱۳ فروردين ‎۱۴۰۰

 نوشته را ویرایش کنیم 



 

 فعالیت نگارشی صفحه 103

 

به نظر شما چه بخش هایی از نوشتة زیر، قابل ویرایش است؟ آنها را فقط مشخّص کنید

 

زندگی کردن، خودش یک صحنه نمایش است. در نمایش زندگی ، جهان سحنه و ما بازیگر هستیم. از روزی که

پا بر صحنه نمایش زندگی می گذاریم، مجبوریم نقش های مختلفی را بپذیریم؛ نقش کودک دبستانی، یه

نوجوان فرز و فعال، فرزندی پر افتخار برای خانواده، همسری پرتلاش و وفادار، پدر یا مادری دلسوز و مهربان، یک

شهروند منظم و مسول، نقش یه آدم پیروز، یه آدم شکست خورده و هزاران نقش دیگر.
 

در نمایش زندگی، شاید خود نقش ، مهم نیس، مهم اجرای موفق نقش است . وقتی شکست می خوریم،

نقش آدم شکت خورده را طوری پیش ببریم که به پیروزی ختم بشه. وقتی پیروز می شیم، خوشحال باشیم ؛

ولی نقش را جوری پیش ببریم که اخلاقو جوانمردی را از یاد نبرند. هنرمند واقعی کسی است که در نمایش

زندگی ایفای نقش کند. در اوج قدرت، دست افتاده ای را بگیرد. در زمان افتادگی، بزرگی و بلند نظری خود را از

یاد نبرد. گاها فریاد برآورد و گاها سکوت کند.
 

بر صحنه طویل و بزرگ وسیع و پهن زندگی، نقش های زیادی پیش می آید که ما مجبوریم به پذیرفتن آن نقش

ها. برخی نقش ها را هم مجبور به پذیرفتن آن نیستیم.

 


 

 فعالیت نگارشی صفحه 104 

 

نوشتة زیر را ویرایش و سپس پاک نویس کنید.

 

شبی یک هواپیمای دو موتوره در اسمان نیوجرسی پرواز میکرد که ناگهان دستگاه مولد اکسیژن ان با

صدای مهیبی منفجر شد. هواپیما پنج سرنشین داشت.

 

1.خلبان

 

2.دالایی لاما (برنده صلح نوبل)

 

3. شکیل اونیل (بازیکن بسکتبال مشهور در امریکا)

 

4. بیل گیتس (طراح و رئیس سابق مایکروسافت)

 

و یک جوان کم سن و سال.

 

 هواپیما داشت سقوط میکرد که خلبان وارد قسمت مسافران شد و گفت: اقایون هواپیما دارد سقوط میکند 

 

ما فقط 4 چتر نجات داریم .که یکی هم مال من است. 

 

بعد در هواپیما را باز کرد و با چتر نجاتش بیرون پرید.

 

بعد از خلبان شکیل اونیل از جا پرید. و گفت : اقایان من مشهور ترین ورزشکار دنیا هستم. جهان به ورزشکار

های بزرگ واقعا احتیاج دارد .پس یکی از این چتر ها به من میرسد.

 

بعد یکی از سه چتر باقی مانده را برداشت و خودش را از در هواپیما به بیرون پرت کرد.

 

در همین موقع بیل گیتس با دستپاچگی از جا بلند شد و با حالت التماس وار گفت : اقایان من باهوش ترین ادم

روی کره زمین هستم. دنیا به ادم های باهوش احتیاج دارد .ان وقت بسته ای را برداشت و از هواپیما

بیرون جست.

 

حالا فقط یک چتر باقی مانده بود. دالایی لاما و جوان کم سن و سال نگاهی به همدیگر کردند اما چیزی نگفتند

بالاخره دالایی لاما به حرف امد و گفت : پسرم من عمر خودم را کرده ام و شیرینی زندگی را چشیده ام ولی تو

هنوز جوان هستی چتر نجات را بردار و بیرون برو من در هواپیما می مانم اما جوان کم سن و سال با خونسردی

لبخندی زد و گفت : غصه نخور پدر جان ما اکنون دو تا چتر نجات داریم چون باهوش ترین ادم روی کره زمین

اشتباهی کوله پشتی مرا برداشت و بیرون پرید.

 

 


 

 درست نویسی صفحه 106 

 

جمله های زیر را ویرایش کنید:

 

پس از نوشتنِ تکالیفِ فراوانِ درسِ ریاضی، سراغ خواندن شعر رفتم.

 

پس از نوشتن تکالیف ریاضی، شعر خواندم.

 

پس از نوشتن تکالیف ریاضی، سراغ خواندن شعر خواندم.

 

به دلیلِ طولانی شدنِ سرمای فصلِ زمستانِ سردِ امسال، آمدن بهار به تأخیر افتاد.

 

با طولانی شدن فصل زمستان ، بهار دیرتر آمد

 

 


 حکایت نگاری صفحه 107 

 

حکایت زیر را بخوانید و به زبان ساده، باز نویسی کنید.

 

حکایت :

 

شخصی به عیادت مریضی رفت . بسیار بنشست و نقل ها کرد . در آخر از مریض پرسید : ((از چه دردی مینالی)) 

 

بیمار گفت: ((از زیاد نشستن تو))

 

بازنویسی 

 

فردی به عیادت یکی از رفیق های قدیمی اش رفت و از حال او جویا شود زیرا او دچار بیماری شده بود. دوستش آنقدر نشست و از خاطرات قدیمش

برای دوستش باز گو کرد و به خاطره تعریف کردن خود ادامه داد. یکدفعه از بیمار پرسید چرا انقد ناله میکنی مشکلت چیه :بیمار گفت از زیاد

 

نشستن و زیاد حرف زدن توست.

 

 

نظرات (۰)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
Arrow دانلود اپلیکیشن