My Health
معنی صفحه 34 (conversation)
* Listen to the English teacher and the student talking.
Teacher: Are you OK?
معلم: حالت خوبه؟
Student: No, I’m not. I have a headache.
دانش آموز: نه، خوب نیستم. من سردرد دارم.
Teacher: Oh, you have sore eyes, too. You should go home and rest.
معلم: اوه شما چشمهات هم درد می کنه. باید بروی خانه و استراحت کنی
Student: Yes, but we have one more class.
دانش آموز: بله اما ما یک کلاس دیگه هم داریم.
Teacher: Don’t worry. I’ll talk to your teacher.
معلم: نگران نباش. من با معلم شما صحبت می کنم.
Student: Thanks for your help.
دانش آموز: برای کمک تان ممنونم
Teacher: Let’s go to the office and call your parents first. Class, be quiet! I’ll be back in a minute.
معلم: بیا برویم دفتر و ابتدا با پدر مادرت تماس بگیریم. بچه ها ساکت باشید من یک دقیقه دیگر برمی گردم.
پاسخ صفحه 40 (Talking about Abilities)
a) you can say what abilities you have.
I’m good at swimming .
I can draw well .
b) you can ask other people about their abilities.
Are you good at using computer ?
Can you cook ?
Who can play football well ?
My City
معنی صفحه 42 (conversation)
* Listen to Morteza and Phanindra talking about Isfahan.
Phanindra: Morteza, tell me about Isfahan. Where is it?
فانیندرا: مرتضی درباره اصفهان برام صحبت کن. کجاست؟
Morteza: Well, Isfahan’s an old city in the center of Iran.
مرتضی: خب، اصفهان یک شهر قدیمی در مرکز ایرانه.
Phanindra: What’s it like?
فانیندرا: چطوریه؟
Morteza: It’s a big and clean city.
مرتضی: یک شهر بزرگ و تمیزِ
Phanindra: Any famous buildings?
فانیندرا: هیچ ساختمان معروفی داره؟
Morteza: Yes, many. Actually, Isfahan is very famous for its mosques and palaces.
مرتضی: بله بسیار زیاد، درواقع اصفهان برای مساجد و کاخ هاش بسیار معروفه
Phanindra: Are there any museums?
فانیندرا: موزه ایی هم داره؟
Morteza: Yes, some great ones.
مرتضی: بله تعدادی موزه بسیار بزرگ
Phanindra: I should see the city soon.
فانیندرا: من باید شهر رو به زودی ببینم
Morteza: Sure, and we can have special food downtown.
مرتضی: البته و ما می توانیم غذای مخصوص در مرکز شهر بخوریم.
My Village
معنی صفحه 48 (conversation)
* Listen to Sam and Hamid talking about a village.
Sam: Where are you from, Hamid?
سَم: حمید اهل کجا هستی؟
Hamid: Ghez-ghal’eh.
حمید: قزقلعه
Sam: Where is it?
سَم: کجاست؟
Hamid: It’s a village in West Azarbaijan, near the city of Khoy.
حمید: یک روستا در آذربایجان غربی، نزدیک شهر خوی.
Sam: What’s it like?
سَم: چطور جایی است؟
Hamid: It’s a mountain village with many trees and flowers. It’s famous for its sunflower fields.
حمید:یک روستای کوهستانی است با درختها و گلهای بسیار زیاد. برای دشت های گلهای آفتابگردانش معروف است.
Sam: What’s the people’s job?
سَم: شغل مردم چیست؟
Hamid: They work on farms and raise animals.
حمید: آنها در مزارع کار می کنند و حیوانات را پرورش می دهند.
Sam: What about the weather?
سَم: آب و هوا چطور؟
Hamid: There’s a lot of wind in summer, fall and winter. It’s very cold from Aban to Farvardin.
حمید: در تابستان، پاییز و زمستان بادهای بسیار زیادی دارد. از آبان تا فروردین بسیار سرد است.
Sam: It sounds to be a very interesting place.
سَم: به نظر جای بسیار جالبی است.
My Hobbies
معنی صفحه 54 (conversation)
* Listen to two students and their English teacher talking about their hobbies.
Teacher: Do you have any hobbies, Zahra?
معلم: زهرا آیا شما هیچ سرگرمی داری؟
Zahra: Yes, I do. I watch movies as a hobby.
زهرا: بله من به عنوان سرگرمی فیلم تماشا می کنم.
Teacher: Interesting! How about you, Samira?
معلم: جالب است. شما چط.ر سمیرا؟
Samira: Well, I love reading.
سمیرا: خب، من عاشق خواندن هستم.
Zahra: Really? What sort of things do you read?
زهرا: واقعا؟ چه نوع چیزهایی می خوانی؟
Samira: Books, magazines, sports news on the Net, and sometimes poems.
سمیرا: کتاب، مجله، اخبار ورزشی در اینترنت و گاهی اشعار.
Zahra: And how about you, Mrs. Emami?
زهرا: و شما چطور خانم امامی؟
Teacher: Actually, I don’t have any hobbies. But I usually go to the gym in my free time.
معلم: درواقع من هیچ سرگرمی ندارم. اما من در اوقات فراغتم به باشگاه می روم.
پاسخ صفحه 60 (Talking about a Place(City))
a) you can say what your city is like.
It is hot and dry .
It is famous for its museums .
b) you can say where a city is on the map.
It’s in center of iran .
c) you can say what there are in your city.
There is tall tower .
There are money museums .
d) you can ask other people about their cities.
What is your city like ?
Is there a metro system ?
Are there any mountains ?
به نام خدایی که جان آفرید
به نام خداوند جان آفرین *** حکیم سخن در زبان آفرین
به نام خدایی که به ما حیات و زندگی بخشید و به انسانها قدرت سخن گفتن را داد
خداوند بخشنده دستگیر *** کریم خطا بخش پوزش پذیر
خدایی که همیشه یار و کمک کننده به ماست و یاری رسان است و بخشنده و توبه پذیر است.
پیش از اینها
معنی پیش از اینها
پیش از اینها فکر میکردم خدا *** خانهای دارد میان ابرها
قبل از اینها فکر میکردم که خداوند خانهای در آسمان و میان ابرها دارد.
مثل قصر پادشاه قصهها *** خشتی از الماس خشتی از طلا
قصر و کاخی که مانند کاخ پادشاهان داستانها است و از طلا و الماس ساخته شده است.
پیش از اینها
خودارزیابی صفحه 14
1- شاعر در مصراع «اینجا خانۀ خوب خداست» به چه نکته ای اشاره دارد؟
در اینجا منظور از «خانه خوب خداست» خانه کعبه است.
2- درک و دریافت خود را از مصراع « نام او نور و نشانش روشنی » بیان کنید.
«نور» نام خداست و روشنی نشان اوست.منظور این است که وجود خدا سراسر نور است و از تاریکی در وجود او هیچ خبری نیست.
خوب جهان را ببین
خودارزیابی صفحه 20
1- در بیت آخر شعر «صورتگر ماهر» به کدام یک از نام های خداوند اشاره شده است؟
دربیت آخر شعر (صورتگر ماهر) به کدام نام های خداوند اشاره شده؟ مصور – صورتگر – ماهر – بی تقلید
2- چه شگفتی های دیگری از زندگی مورچه می دانید؟ چه شگفتی های دیگری اززندگی مورچه می دانید؟
مورچه ها تقسیم کار دارند. آن هایی که جوان تر هستند از تخم ها پرستاری می کنند – بعضی ها نگهبان و بعضی ها کارگر هستند. بین مورچه ها برخی کشاورز و برخی برده و برخی دامدار و برخی گوشت خوارند. همچنین صدای مورچه جز صداهای بلند است.