به نام خدایی که جان آفرید
به نام خداوند جان آفرین *** حکیم سخن در زبان آفرین
به نام خدایی که به ما حیات و زندگی بخشید و به انسانها قدرت سخن گفتن را داد
خداوند بخشنده دستگیر *** کریم خطا بخش پوزش پذیر
خدایی که همیشه یار و کمک کننده به ماست و یاری رسان است و بخشنده و توبه پذیر است.
پرستار امرش همه چیز و کس *** بنی آدم و مرغ و مور و مگس
او خدایی است که تمام موجودات عالم تحت فرمان او هستند؛ از انسانها گرفته تا پرندگان و تمام حشرات و مورچهها و مگسها
را به سر برنهد تاج بخت *** یکی را به خاک اندر آرد ز تخت
او خداوندی است که با اراده و حکمت خود یکی را خوش بختی میرساند و دیگری را از خوشبختی کنار میگذارد
گلستان کند آتشی بر خلیل *** گروهی بر آتش برد ز آب نیل
او قادر است تا آتش را برای حضرت ابراهیم (ع) تبدیل به گلستان کند و کسانی را هم در زیر آب نیل فرو برد
به درگاه لطف و بزرگیش بر *** بزرگان نهاده بزرگی ز سر
در نزد او تمام بزرگان کوچک و ناتوان هستند
جهان متفق بر الهیتش *** فرومانده از کنه ماهیتش
همه جهانیان بر خدایی او متفق و هم نظر هستند و دنیا ناتوان مانده از یافتن ذات او
بشر ماورای جلالش نیافت *** بصر منتهای جمالش نیافت
انسان همچو او کسی را نخواهد یافت و دیدگان انسان در یافتن انتهای جمال او ناتوان هستند
تامل در آیینه دل کنی *** صفایی به تدریج حاصل کنی
اگر قلبا به خودت فکر کنی و خودت را خوب بشناسی و در ویژگیهای خود بیندیشی، کم کم میتوانی وجودت را با صفا کنی چون خودشناسی مقدمه ی خداشناسی است
محال است که سعدی راه صفا *** توان رفت جز بر پی مصطفی
ای سعدی بدان و آگاه باش راه حق راه حضرت محمد{ص} و جز راه حق او هیچ راهی حق نیست و تنها در این راه می توان رفتنه راه دیگری .