معنی شعر ستایش فارسی هشتم

‎‎پنجشنبه, ۳۰ بهمن ‎۱۳۹۹

معنی شعر ستایش فارسی هشتم

 به نام خدایی که جان آفرید 



 

به نام خداوند جان آفرین *** حکیم سخن در زبان آفرین

به نام خدایی که به ما حیات و زندگی بخشید و به انسان‌ها قدرت سخن گفتن را داد

 

خداوند بخشنده دستگیر *** کریم خطا بخش پوزش پذیر

خدایی که همیشه یار و کمک کننده به ماست و یاری رسان است و بخشنده و توبه پذیر است.

 

پرستار امرش همه چیز و کس *** بنی آدم و مرغ و مور و مگس

او خدایی است که تمام موجودات عالم تحت فرمان او هستند؛ از انسان‌ها گرفته تا پرندگان و تمام حشرات و مورچه‌ها و مگس‌ها

 

را به سر برنهد تاج بخت *** یکی را به خاک اندر آرد ز تخت

او خداوندی است که با اراده و حکمت خود یکی را خوش بختی می‌رساند و دیگری را از خوشبختی کنار می‌گذارد

 

گلستان کند آتشی بر خلیل *** گروهی بر آتش برد ز آب نیل

او قادر است تا آتش را برای حضرت ابراهیم (ع) تبدیل به گلستان کند و کسانی را هم در زیر آب نیل فرو برد

 

به درگاه لطف و بزرگیش بر *** بزرگان نهاده بزرگی ز سر

در نزد او تمام بزرگان کوچک و ناتوان هستند

 

جهان متفق بر الهیتش *** فرومانده از کنه ماهیتش

همه جهانیان بر خدایی او متفق و هم نظر هستند و دنیا ناتوان مانده از یافتن ذات او

 

بشر ماورای جلالش نیافت *** بصر منتهای جمالش نیافت

انسان همچو او کسی را نخواهد یافت و دیدگان انسان در یافتن انتهای جمال او ناتوان هستند

 

تامل در آیینه دل کنی *** صفایی به تدریج حاصل کنی

اگر قلبا به خودت فکر کنی و خودت را خوب بشناسی و در ویژگی‌های خود بیندیشی، کم کم می‌توانی وجودت را با صفا کنی چون خودشناسی مقدمه ی خداشناسی است

 

محال است که سعدی راه صفا *** توان رفت جز بر پی مصطفی

ای سعدی بدان و آگاه باش راه حق راه حضرت محمد{ص} و جز راه حق او هیچ راهی حق نیست و تنها در این راه می توان رفتنه راه دیگری .

نظرات (۰)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
Arrow دانلود اپلیکیشن