فعل ماضی
فعل دوم شخص جمع (مخاطب)
فعلی است که در این فعل ها افرادی مورد خطاب بوده و ما با آنها صحبت می کنیم و در واقع این افراد شنونده هستند ،
که شامل چهار فعل است :
- دو فعل برای جمع که از لحاظ جنس (مذکر و مؤنث) باهم متفاوت هستند و علامت مخصوص فعل برای جمع مذکر (تُم) و برای جمع مؤنث (تُنَّ)
میباشد
- دو فعل برای مثنی که از لحاظ جنس (مذکر و مؤنث) باهم یکسان هستند و علامت مثنای مذکر و مونث (تُما) است که به آخر ریشه ی فعل اضافه
می شود.
فعل ماضی
فعل سوم شخص جمع (غایب)
فعلی که درباره ی آنها صحبت می کنیم و در واقع آنها حاضر یا شنونده نیستند. که شامل چهار فعل است که دو فعل برای جمع که از لحاظ جنس
(مذکر و مؤنث) باهم متفاوت هستند و دو فعل برای مثنی که از لحاظ جنس (مذکر و مؤنث) با هم متفاوت هستند.
علامت مخصوص فعل برای :
جمع مذکر (وا)
جمع مؤنث (نَ)
مثنای مذکر (ا)
مثنای مؤنث (تا) است
14 صیغه افعال ماضی: مثال ها از ریشه فعل (فـ.ت.ح) |
صیغه |
ضمیر |
فعل |
مفرد مذکر غایب | هُوَ | فَتَحَ |
مثنای مذکر غایب | هُما | فَتَحَا |
جمع مذکر غایب | هُمْ | فَتَحَوا |
مفرد مونث غایب | هِیَ | فَتَحَتْ |
مثنی مونث غایب | هُما | فَتَحَتا |
جمع مونث غایب | هُنَّ | فَتَحْنَ |
مفرد مذکر مخاطب | أنْتَ | فَتَحْتَ |
مثنی مذکر مخاطب | أنْتُما | فَتَحْتُما |
جمع مذکر مخاطب | أنْتُم | فَتَحْتُم |
مفرد مونث مخاطب | أنْتِ | فَتَحْتِ |
مثنای مونث مخاطب | أنْتُما | فَتَحْتُما |
جمع مونث مخاطب | أنْتُنَّ | فَتَحْتُنَّ |
متکلم وحده | أنَا | فَتَحْتُ |
متکلم مع الغیر | نَحْنُ | فَتَحْنا |
درس نهم
دانش آموزان عزیز
این درس فاقد درسنامه میباشد
و بیشتر مهارت روخوانی و ترجمه میباشد
و مرور فصل های قبل مورد مطالعه میباشد
روز ها ، فصل ها ، رنگ ها
روزهای هفته (أیامُ األُسبُوع)
در عربی نیز روزهای هفته از شنبه آغاز میشود:
السبت | شنبه |
الأحد | یکشنبه |
الأثنین | دوشنبه |
الثلاثاء | سه شنبه |
الأربعاء | چهارشنبه |
الخمیس | پنج شنبه |
الجمعه | جمعه |
فصلها (الفُصول)
الرَّبیع | بهار |
الصَّیف | تابستان |
الخَریف | پاییز |
الشِّتاء | زمستان |
قیمَةُ الْعِلْمِ
معنی صفحه 11
1- العاِلمُ بلا عَمَلٍ کَالشَّجِر بلا ثَمٍر.
عالمِ بی عمل مانندِ درختِ بی ثمر است.
2- حُسنُ السُّؤالِ نصفُ العلمِ.
خوبیِ سؤال نصف علم است.
خوب پرسیدن، نیمی از دانش است.
3- مُجالَسَهُ العُلَماِء عِبادَهٌ.
همنشینی با علما عبادت است.
4- طَلَبُ العلمِ فَریضَهٌ.
طلبِ علم واجب است.
جستنِ دانش واجب است.
5- آفَهُ العلمِ النِّسیانُ.
آفتِ علم فراموشی است.
آفتِ دانش، فراموش کردن است.
نورُ الْکَلامِ
معنی صفحه 17
1- نعمَتانِ مَجهولَتانِ الصِّحَّهُ وَ الأمانُ. دو نعمت مجهول اند:
سلامتی و امنیّت.تندرستی و امنیّت دو نعمت ناشناخته اند.
2- رِضَا اللِه فی رِضَا الواِلدَینِ.
خشنودی خدا در خشنودی پدر و مادر است.
رضایت خدا در رضایت والدین است.
3- أَدَبُ المَرء خَیرٌ مِن ذَهِبِه.
ادب انسان بهتر از طلای اوست .
ادب آدمی بهتر از دارایی اوست.
4- الدَّهرُ یَومانِ ؛ یَومٌ لَکَ وَ یَومٌ عَلَیکَ.
روزگار دو روز است. روزی به سوِد تو و روزی به زیانِ تو.
کَنْزُ الْکُنوزِ
معنی صفحه 22
1- تَفَکُّرُ ساعٍه، خَیْرٌ مِنْ عِبادَه سَبْعینَ سَنَهً.
یک ساعت فکر کردن؛از70سال عبادت بهتر است.
2- عَداوَهُ الْعاِقلِ، خَیْرٌ مِنْ صَداقَه الْجاهِلِ.
دشمنی (انسان)خردمند از دوستی(انسان) نادان بهتر است.
3- الْعلْمُ فی الصِّغَر، کَالنَّقْشِ فی الْحَجِر.
دانش در کودکی، مانند نقش بر روی سنگ است.
4- خَیرُ الْامورِ، أَوْسَطُها
بهترین کارها،میانه ترین شان است(میانه ترین ان ها است).
5- الْجَهْلُ، مَوْتُ الْحْیاِء.
نادانی، مرگ زندگان است.(زنده ها است)
جَواهِرُ الْکَلامِ
معنی صفحه 31
1- هَل جَزاءُ الحسانِ إلّا الحسانُ
آیا پاداش خوبی کردن غیر از خوبی است؟!
٢- المؤمِنُ قَلیلُ الکَلامِ کَثیرُ العَمَلِ.
مؤمن، کم سخن و پرکار است.
٣- سُکوتُ اللِّسانِ سَلامهُ الإنسانِ.
خاموشی زبان، تندرستی انسان است.
سکوت زبان، سلامتی انسان است.
۴- رُبَّ کَلامٍ جَوابُهُ السُّکوتُ.
چه بسا حرفی که جوابش سکوت است.
۵- الوَقتُ مِنَ الذَّهَبِ،
وقت از طلاست.
کُنوزُ الْحِکَمِ
معنی صفحه 36
1. النَّظافَةُ مِنَ الإیمانِ، وَالایمانُ وَصاحِبُهُ فى الْجَنَّةِ
پاکیزگی از نشانه های ایمان است و ایمان و همراه آن در بهشت اند
1- الوَحدَهُ خَیرٌ مِن جَلیسِ السُّوِء.
(تنهایی )تنها بودن از همنشین بد بهتر است.
٢- إنَّ حُسنَ العَهدِ مِنَ الإیمانِ.
خوش قولی نشانهٔ ایمان است.
۴- العَجَلَهُ مِنَ الشَّیطانِ.
عجله از شیطان است.
۵- رُبَّ کَلامٍ کَالحُسامِ.
چه بسا سخنی(که) مانند شمشیر باشد.(است)