معنی شعر گل و گل فارسی هفتم

‎‎شنبه, ۲۹ آذر ‎۱۳۹۹

معنی شعر گل و گل فارسی هفتم

 معنی شعر گل و گل 

 

شبی در محفلی با آه و سوزی *** شنیدستم که پیر پاره دوزی

شبی در یک مجلسی، شنیدم که شخص پیری که شغلش پینه دوزی بود، با آه و گریه گفت.

چنین می گفت با سوز و گدازی *** گِلی خوشبوی در حمام روزی
رسید از دست محبوبی به دستم

آن پیر پینه دوز غمگینانه گفت:  روزی در حمام بودم که گِل خوشبویی را دوستی به دستم داد.

 

گرفتم آن گِل و کردم خمیری *** خمیری نرم نیکو چون حریری

آن گِل را ورز دادم و خمیرش کردم. خیلی نرم بود؛ درست مانند حریر.

 

معطر بود و خوب و دلپذیری *** بدو گفتم که مشکی یا عبیری
که از بوی دلاویز تو مستم

آن گِل، خوشبو بود و دلنشین. به گِل گفتم تو گِلی یا عطر؟ چرا که از بوی خوش تو مست شده ام.

 

همه گِل های عالم آزمودم *** ندیدم چون تو و عبرت نمودم

من همه گِل های دنیا را امتحان کرده ام اما هیچ کدام مثل تو خوشبو نبودند. به همین دلیل توجهم به تو جلب شد.

 

چو گِل بشنید این گفت و شنودم *** بگفتا من گِلی ناچیز بودم
و لیکن مدتی با گُل نشستم

وقت گِل این حرف های من راشنید، گفت: من در ابتدا گِل بد بو و خوار و ذلیلی بودم اما مدتی در کنار گُل خوشبو نشستم.

 

گُل اندر زیر پا گسترده پر کرد *** مرا با همنشینی مفتخر کرد

گُل، گلبرگ هایش را زیر پای من ریخت و به من افتخار داد که با او همنشین شوم.

 

چو عمرم مدتی با گُل گذر کرد *** کمال همنشین در من اثر کرد
و گر نه من همان خاکم که هستم

چون مدتی از روزهای عمرم را با گُل سپری کردم، بالاخره خوبی های او در من هم اثر گذاشت و من هم مثل او خوشبو شدم. وگرنه اصل من همان خاک ناچیز است.

 

نظرات (۰)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
Arrow دانلود اپلیکیشن