معنی شعر علم زندگانی

‎‎شنبه, ۲۹ آذر ‎۱۳۹۹

معنی شعر علم زندگانی 

 

کبوتر بچه ای با شوق پرواز *** به جرات کرد روزی بال و پر باز

روزی جوجه کبوتری با اشتیاق پرواز، با شهامت، بال و پرش را گشود.

 

پرید از شاخکی بر شاخساری *** گذشت از بامکی بر جو کناری

از شاخه کوچکی بر شاخه دیگر پرید و از بام کوچکی به کنار جویباری پرواز کرد.

 

نمودش بس که دور آن راه نزدیک *** شدش گیتی به پیش چشم تاریک

از بس که آن راه نزدیک به نظرش طولانی آمد ،جهان در پیش چشمش تاریک شد. (خسته شد)

 

ز وحشت سست شد بر جای،ناگاه *** ز رنج خستگی درماند در راه

ناگهان به خاطر وحشت و ترس، بر جایش بی حال ایستاد و از شدت رنج و خستگی از ادامه حرکت بازماند.

 

فتاد از پای، کرد از عجز فریاد *** ز شاخی، مادرش آواز در داد

درمانده شد و از عجز ناتوانی فریاد کشید، ناگهان مادرش با صدای بلند گفت:

 

تو را پرواز بس زود است و دشوار *** ز نو کاران که خواهد کار بسیار؟

پرواز برای تو بسیار زود و سخت است و کسی از افراد بی تجربه و تازه کار انتظار کارهای بزرگ ندارد.

 

هنوزت نیست پای برزن و بام  *** هنوزت نوبت خواب است و آرام

تو توانایی رفتن به کوچه و پریدن بر روی بام را نداری و الان زمان استراحت کردن تو است .

 

تورا توش هنر می باید اندوخت *** حدیث زندگی می باید آموخت

لازم است که تو تجربه اندوزی کنی و راه و رسم زندگی کردن را یاد بگیری.

 

بباید هردو پا محکم نهادن  *** از آن پس فکر بر پای ایستادن

باید اول بتوانی هر دو پایت را محکم و استوار بر روی زمین بگذاری و بعد از آن به فکر ایستادن باشی.

 

من اینجا چون نگهبانم تو چو گنج *** تورا آسودگی باید مرا رنج

من در اینجا همانند نگهبان هستم و تو چون گنجی با ارزش می باشی، تو باید آسوده و راحت باشی و من باید رنج محافظت تو را تحمل

کنم.

 

مرا در دام ها بسیار بستند *** ز بالم کودکان پرها شکستند

من در دام های بسیاری گرفتار شدم و کودکان، پرها و بال هایم را شکستند (رنج و سختی زیادی را تحمل کردم و تجربه اندوختم)

 

گه از دیوار سنگ آمد ،گه از در *** گهم سر پنجه خونین شد، گهی سر

گاهی از بالای دیوار و گاهی از در خانه به من سنگ می زدند و مرا زخمی می کردند.

 

نگشت آسایشم یک لحظه دمساز  *** گهی از گربه ترسیدم گه از باز

من لحظه ای در زندگی، در آسایش به سر نبردم. زمانی از گربه و گاهی از باز ترسیدم.

 

هجوم فتنه های آسمانی  *** مرا آموخت علم زندگانی

بلاها و مشکلات روزگار، علم زندگی کردن را به من یاد داد.

 

نگردد شاخک بی بن ،برومند *** ز تو سعی عمل باید، ز من پند

شاخه کوچکی که بدون ریشه باشد، میوه نمی دهد؛ (رشد نمی کند ) بنابرین تو باید سعی و تلاش کنی، من هم باید به تو پند و اندرز بدهم.

 

نظرات (۰)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
Arrow دانلود اپلیکیشن