پرنده آزادی
معنی شعر پرنده آزادی
محمد در آغوش پدرش
چونان پرندهای بیمناک
آشیان دارد،
محمد در بغل پدرش مانند پرندهای ترسیده، لانه دارد.
-آه ای پدر، پنهانم کن، پنهان
بالهای من در برابر این توفان
ناتوان است، ناتوان
در برابر این تیرگی
و آنها که در بالا در پروازند.
آه ای پدر، من را بپوشان و پنهان کن
بالهای من در برابر این توفان ناتوان است (من توانایی مقابله و تحمل این سختیها را ندارم)
بالهای در مقابل این تاریکی و آنهایی که در بالای آسمان پرواز میکنند (هواپیماهای دشمن) ناتوان است.
محمد، فرشته بیپناهی است،
نزدیک به تفنگ صیادی سنگدل،
او در سایه خود تنهاست
چهرهاش روشن است، چونان خورشید
قلبش سرخ و روشن است، چونان سیب
محمد پرنده بیآشیانهای است که به تفنگ شکارچی بیرحمی نزدیک است. او کاملا بیپناه و تنها است. صورتش مانند خورشید روشن است. قلبش مانند سیب قرمز و روشن است.
صیادش میتواند به شکارش دیگر گونه بیندیشد؛
با خود بگوید:
«اکنون او را رها میکنم،
تا آنگاه که بتواند فلسطینش را
بیغلط تلفظ کند...
و فردا چون سرکشی کند،
شکارش میکنم...»
شکارچی میتواند به این شکار کوچک خود جور دیگری نگاه کند؛ با خود بگوید: حالا به او کاری نداشته باشم، تا وقتی که بتواند واژه فلسطین را بدون غلط تلفظ کند و اگر در آینده نافرمانی کرد، صیدش کنم.
«محمدالدوره»
خونی است که از بعثت پیامبران
جوشیده است
پس ای محمد، صعود کن!
صعود کن تا سدرة المنتهی!
محمدالدوره خونی است که از زمان برانگیخته شدن پیامبران جوشیده است. پس ای محمد! بالا بیا و صعود کن! بالا بیا تا به آخرین درجه برسی!