معنی شعر آزادگی فارسی هشتم

‎‎پنجشنبه, ۳۰ بهمن ‎۱۳۹۹

معنی شعر آزادگی فارسی هشتم

 آزادگی 



 معنی شعر آزادگی 

خارکش پیری با دَلق دُرُشت *** پشته‌ای خار همی برد به پشت

خارکش پیری با لباس زبرِ فرسوده، پشته­ی خاری را بر پشت خود گذاشته و حمل می کرد. 

 
لنگ‌لنگان قدمی برمی‌داشت *** هر قدم دانه ی شکری می‌کاشت

در حالی که  می­لنگید و راه می­رفت؛ با هر قدم خدا را سپاس می­گفت.

 
کای فرازنده ی این چرخ بلند! *** وی نوازنده ی دل‌های نژند!

ای خدایی که این روزگار و آسمان را برافراشته ای و ای کسی که آرامش دهنده ی دلهای غمگین هستی!

 

کنم از جَیب نظر تا دامن *** چه عزیزی که نکردی با من

وقتی که ازسر تا پای خودرا نگاه می کنم ( به احوال و روزگار خود می نگرم ) می بینم که همه نوع بزرگواری و ارجمندی را در حقّم کرده ای.

 
در دولت به رخم بگشادی *** تاج عزّت به سرم بنهادی

درِ خوش بختی و سعادت را در مقابل چشمان من باز کردی و ارجمندی و بزرگی را مانند تاج  بر سر من نهادی.

 
حد من نیست ثنایت گفتن *** گوهر شکر عطایت سُفتن

من در حدّی نیستم که بتوانم تو را ستایش کنم و ازعهده ی شکرگزاری نعمت و بخشش های تو برآیم.

 
نوجوانی به جوانی مغرور *** رخش پندار همی‌راند ز دور

نوجوانی که مغرورِ جوانی خود بود، از دور در حالیکه اسب کبر و غرور را می راند به پیرمرد نزدیک شد. (پندار جوان مانند رخش، تند و سریع به حرکت درآمد.)

 
آمد آن شکرگزاریش به گوش *** گفت کای پیر خِرِف گشته، خموش!

شکر گزاری پیرمرد به گوش جوان رسید و گفت:ای پیرمردِ کم عقل! ساکت باش!

 
خار بر پشت، زنی زین سان گام *** دولتت چیست، عزیزیت‌ کدام؟

خار بر پشت نهاده ای و اینگونه به سختی راه می روی!خوشبختی و بخت و اقبالت چیست وعزّتت کداماست؟

 
عزّت از خواری نشناخته‌ای *** عمر در خارکشی باخته‌ای 

تو هنوز تفاوت سربلندی را از ذلّت و خواری درک نکرده ایو عمرت را درخارکشی از دست داده ای.

 
پیر گفتا که: «چه عزّت زین به *** که نی‌ام بر در تو بالین نه

پیرمرد جواب داد که چه عزّتی بالاتر از این استکه بر درِ خانه­ی تو بالش خوابم را نمی­گذارم.( محتاج به کسی چون تونیستم.)

 
کای فلان! چاشت بده یا شامم *** نان و آبی که خورم و آشامم

که ای فلانی! به من صبحانه یا شام بدهو یا نانی که بخورم و آبی کهبنوشم.

 
شکر گویم که مرا خوار نساخت *** به خَسی چون تو گرفتار نساخت

خدا را سپاس می­گویم که مرا ذلیل و خوار نساخت  و بهشخص پستی چون تو گرفتار و نیازمند نکرد.

 
به ره حرص شتابنده نکرد *** بر در شاه و گدا بنده نکرد

خداوند بخشنده و مهربان را شکر می گویم که مرا به راه حرص و طمع نکشاند و بر در خانه ی ثروتمند و فقیر، نیازمند نکرد.

 
داد با این همه افتادگی‌ام *** عزّ آزادی و آزادگی‌ام

با این همه ضعف و ناتوانی که دارم، به من عزّت آزادی و آزادگی را هدیه کرد.

نظرات (۰)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
Arrow دانلود اپلیکیشن